کد خبر: ۵۹۹۰
۱۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰

پرچم‌دار میراث پدری

محمد ناطقی می‌گوید: با پیروزی انقلاب، سر پرچم‌دوز‌ها حسابی شلوغ شده بود، زیرا مردم پرده‌ها را می‌آوردند تا علامت تاج را تبدیل به «الله» کنند.

مغازه‌های روبه‌روی آرامگاه پیرپالان‌دوز را که پشت‌سر می‌گذاریم، به فضای سبز ره‌باغ سلام می‌رسیم. تک مغازه‌ای حوالی ره‌باغ و پشت بازار امین حالا چند دهه است نوای سوزن چرخ خیاطی‌اش که ریزریز بر پارچه می‌کوبد، برای هر زائر و مجاوری گوش‌نواز است.

اینجا مغازه حاج‌احمد ناطقی، مردی است که یک عمر برای اهل‌بیت و مولایش حسین (ع) گل‌دوزی کرد و بهترین و زیباترین طرح‌هایش با طهارت کامل بر رنگ‌های مختلف پارچه نقش بست. هنوز پانزده‌ساله نشده بود که به عشق هم‌جواری با امام‌رضا (ع) همراه خانواده و برادرهایش از فریمان راهی مشهد شد.

هر کدام به کاری مشغول شدند، اما احمد در جست‌وجوی فرصتی بود که با روحیاتش جور دربیاید و با آن کار به آرامش برسد. تلاشش خیلی زود به نتیجه رسید. او جذب حرفه گل‌دوزی شد و ابتدا در یکی از کارگاه‌های نزدیک به حرم رضوی شاگردی می‌کرد.

 

تاج‌هایی که به «الله» تغییر شکل داد

محمد ناطقی سی‌وچهارساله اکنون تنها پرچم‌دار میراث پدری است. او نیز از همان نوجوانی در این حال‌وهوا در رفت‌وآمد بوده و پای چرخ نشسته است. همه هنرش حاصل تجربه‌هایی است که در زمان شاگردی مغازه مرحوم پدرش اندوخته است. همین‌طور که پای چرخ خیاطی قدیمی‌اش که بیش از ۱۵۰ سال قدمت دارد، نشسته است، از گذشته‌ها برایمان حرف می‌زند.

خودش سن‌وسالش خیلی به خاطرات دور قد نمی‌دهد، اما به نقل از پدرش می‌گوید: آن زمان‌ها اگر پرچم‌های هیئات مذهبی منقش به آرم تاج نبودند، اجازه استفاده و ورود به حرم امام‌رضا (ع) را پیدا نمی‌کردند، به همین دلیل رسم شده بود روی پرده‌های عزاداری و پرچم‌ها نقش تاج را می‌انداختند. با پیروزی انقلاب، سر پرچم‌دوز‌ها حسابی شلوغ شده بود، زیرا مردم پرده‌ها را می‌آوردند تا علامت تاج را تبدیل به نام «الله» کنند.

محمدآقا می‌گوید: شاکله این کار بیشتر عشق و ارادت است. خیلی وقت‌ها وقتی پای چرخ نشسته‌ام و در حال دوخت‌ودوز و گل‌دوزی نام ائمه (ع) هستم، زائران و رهگذرانی که از جلو مغازه رفت‌وآمد می‌کنند، التماس دعا می‌گویند.

همین حال‌وهوا موجب شده است حتی اگر سفارشی یا کاری نداشته باشم، دل‌تنگ لحظاتی شوم که در حال طراحی و اجرای نقش نام‌های مبارک اهل‌بیت (ع) روی پارچه هستم. وقتی طرحی که در ذهنمان بوده است، خوب و درست از آب درمی‌آید، احساس غریبی از رضایت و خرسندی بر قلبمان می‌نشیند که آن را با هیچ چیزی در دنیا نمی‌توان عوض کرد.

 

خاطره سفر اربعین

او دست‌کم از سال۱۳۹۰ که راهپیمایی عظیم اربعین به‌سوی حرم اباعبدا... الحسین (ع) در سراسر دنیا و ایران رقم خورد، راهی این سفر معنوی شده و از برکات بی‌شمارش بهره‌مند شده است. در یکی از این سفر‌ها شبی حوالی حرم در کاظمین مشغول زیارت بودیم که به اصرار یکی از عرب‌ها مهمان خانه‌اش شدیم.

روی دیوار پذیرایی خانه پرچمی نصب شده بود که خودمان دوخته بودیم و پایینش نشان خودمان را نوشته بودیم. از او پرسیدیم این پرچم را از کجا خریدی، گفت: نزدیک حرم امام‌رضا (ع)! به او گفتم: این پرچم را از ما خریدی. اتفاق جالبی بود؛ ما کجا و آن مشتری کجا که میان این سیل جمعیت، ما را به خانه‌اش دعوت کند و این‌طور کاممان شیرین شود.

 

شروع کسب‌وکار پس از زیارت

نگاه محمدآقا به هر سو می‌افتد، یادی از پدرخدابیامرزش می‌کند. می‌گوید: پدرم برایمان نقل می‌کرد که وقتی شاگردی می‌کرده، صبح‌به‌صبح اوستا‌کارش پیش از شروع به کار، دسته‌کلید‌های مغازه را به او می‌داده است تا سمت پنجره فولاد ببرد و متبرک کند. وقتی خودِ پدرم مغازه گرفت، همین کار را یا خودش اول صبح می‌کرد یا مرا با دسته‌کلید به حرم می‌فرستاد.

قدیمی‌ها اعتقاد عجیبی به برکت و روزی بیشتر پس از زیارت امام‌رضا (ع) داشتند. ما هم یک عمر است پایین پای حضرت خدمت می‌کنیم و به فضل و کرمش چشم امید داریم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44